
از این‌جا راه تقسیم می‌شد.
کدام یک به مقصد می‌رسید؟
بی هیچ راهنما. بی هیچ نقشه‌ای.تنها با یک کتاب راهنمای قدیمی.
اولی کتاب را برداشت. â€Ù‡Ø± Ú†Ù‡ هست این توست.“ نشست Ùˆ به خواندن مشغول شد.
دومی به عقب نگاه کرد. â€Ø´Ø§ÛŒØ¯ دیگر رهگذران راه را بشناسند.“ به کنار جاده رÙت Ùˆ به راه خیره شد.
سومی کوله‌بارش پرتر از بقیه به نظر می‌رسید. â€Ù‡ÛŒÚ†â€ŒÚ¯Ø§Ù‡ اینجا نبوده‌ام اما Ú†Ù‡ آشنا به نظر می‌رسد.“ بی توجه به دیگران راهی را برگزید Ùˆ رÙت.
چهارمی در Ù¾ÛŒ سومی روان شد. â€Øتما راه را می‌شناسد.“
آخری راهی را گرÙت Ùˆ رÙت. گویا بارها این مسیر را پیموده بود. â€Øرکت زندگی است. Øتی اگر راه را نمی‌شناسی توق٠مکن.“
اولی راه یاÙت اما دیر. پای در مسیر گذاشت. ولی مرگ از راه رسید Ùˆ مجالش نداد.
دومی نشست و هرگز بلند نشد. گویی هرگز راهنما را ندید.
سومی به شهر نقره‌ای رسید Ùˆ آنجا مقیم شد. â€Ù¾Ø³ آخرین مسیر به شهر طلایی می‌رسید. Øی٠که دیگر زمانی نمانده است.“ -
چهارمی توشه‌اش در بین راه به پایان رسید و تسلیم مرگ شد.
پنجمی به جهنم رسید Ùˆ از آن گذشت. در آتش غوطه‌ور شد Ùˆ از راه رها شد. â€Ú†Ù‡ شهر زیبائیست شهر طلایی.“
فرق سومی با پنجمی چی بود؟ مگه نه اینکه هر کدوم یه راهو تصادفی انتخاب کردن؟
ReplyDelete«سومی به شهر نقرهای رسید و آنجا مقیم شد. ”پس آخرین مسیر به شهر طلایی میرسید.»
آخرین" مسیر وجود نداشت،مگر اینکه مسیر دیگری هم به شهر مسی باشد.
"چه شهر زیبائیست شهر طلایی."
و چه گرمایی دارد، بعضی ها را به خاکستر تبدیل می کند اما بعضی دیگر را گداخته و ملتهب میکند
سومي راه را تصادفي انتخاب نكرد. كوله بارش پرتر بود.
ReplyDelete”هيچگاه اينجا نبودهام. ولي چه آشنا به نظر ميرسد“
پشت سر سومي وجود يك پير به چشم ميآيد.
در هيچ جاي متن گفته نشد كه تنها دو راه وجود داشت.
جهنم شهر طلايي نبود. بلكه در راه آن بود.
”پنجمی به جهنم رسید و از آن گذشت“
کوله بار سومی فقط اونجا به دردش خورد که در برابر دومی که کوله باری نداشت مقایسه شد و عامل موفقیتش یا شکست دومی معرفی شد
ReplyDeleteآَشنا به نظر رسیدن مسیر برای سومی به خاطر تجربه است؟
اگر کوله بارش کافی نبود چی می شد؟
شهر طلایی جهنم نیست، اما گرمایش قابل انکار نیست
"پنجمی به جهنم رسید و از آن گذشت"
همیشه ممکن نیست
وقتي متني كوتاه نوشته ميشه تمامي كلمات آن مهم محسوب ميشوند.
ReplyDeleteنفر سوم در انتهاي سفر خودش ميگه: ”پس آخرين مسير به شهر طلايي ميرفت“
اين نشون ميده كه اولا چند مسير بوده نه يكي. اگر به عدد 2 معتقد باشيم قبول ميكنيم كه فقط دو راه هست. ولي درجات غير قابل انكارند. براي همين شهر طلايي و نقرهاي و يا به قول شما مسي داريم.
دوم نشون ميده كه از بين اين راهها همه را ميشناخته. از كجا؟ جواب در توضيح قبليم.
از نتيجه دوم نتيجه سوم حاصل ميشه. كسي بيجهت بار سنگين حمل نميكنه. مگر اينكه بدونه به همه انچه كه حمل ميكنه احتياج خواهد داشت.
و در مورد جهنم هم توضيحي نميدم. چون به نگاهتون بستگي داره.
از توضیحاتتون ممنون
ReplyDelete