
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرÙت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رÙت Ùˆ ØÙ‚ صØبت دیرین نشناخت Øاش لله Ú©Ù‡ روم من ز Ù¾ÛŒ یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عاÙیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش Ùˆ آن طره‌ی طرار دگر
راز سربسته ما بین Ú©Ù‡ به دستان Ú¯Ùتند هر زمان با د٠و Ù†ÛŒ بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم Ú©Ù‡ ÙÙ„Ú© هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه ØاÙظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرÙت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رÙت Ùˆ ØÙ‚ صØبت دیرین نشناخت Øاش لله Ú©Ù‡ روم من ز Ù¾ÛŒ یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عاÙیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش Ùˆ آن طره‌ی طرار دگر
راز سربسته ما بین Ú©Ù‡ به دستان Ú¯Ùتند هر زمان با د٠و Ù†ÛŒ بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم Ú©Ù‡ ÙÙ„Ú© هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه ØاÙظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
دیوان ØاÙظ، غزل 252
روزگـاری شـد کـه در ميخانه خدمت میکنم
ReplyDeleteدر لــبـاس فــقـر کـار اهــل دولــت مـیکـنــم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کميـنـم و انـتـظـار وقـت فـرصـت مـیکـنـم
در عشق او گر صادقي پروانه شو پروانه شو
ReplyDeleteحالا قضیه چیه؟
ReplyDeleteمیخوای برگردی تو ای-سی-ام؟؟؟