
اگر چنین شود به خاطر آنست که عشق تو عشق راستینی نبوده است
هر چیزی که یکبار رخ دهد ممکن است دیگر هرگز رخ ندهد
اما چیزی که دوبار رخ داد قطعا بار سوم نیز رخ میدهد
کیمیاگر، پائولو کوئلیو
Last friday was my birthday;
I've got several gifts, from several friends,
But there was an especial one;
A piece of paper,
Which reminds me that I'm still alive;
A red rose,
Which tells me that I'm still in love;
A bright light,
Which brings me closer to God;
I'm 20.
و هرگز در زمین با تکبر راه مرو
Ú©Ù‡ زمین را نتوانی شکاÙت
و در بلندی به کوه نخواهی رسید
- قرآن٫ سوره اسراء٫ آیه ۳۷
These broken wings can take me no further,
I'm lost, and out at sea,
I thought these wings would hold me forever,
And on to eternity,
And far away I can hear your voice,
I can hear it in the silence of the morning,
But these broken wings have let me down,
They can't even carry me home.
....
Oh when I left I believed that nothing would go wrong,
I thought the whole world would be waiting for my story,
Take me back, my love, I need you now,
Come back and carry me home,
Take me back and heal these broken wings,
Come back and carry me home.
- Chris de Burgh, Broken Wings
I'm waiting for the hurricane.
سرم به شدت درد میکنه. این درد خیلی وقته Ú©Ù‡ با منه ولی هیچجوری نمی‌تونم بهش عادت کنم. بی هیچ دلیلی٫ بی هیچ ریشه‌ای. از تختم میام پایین. باید از این زندون بزنم بیرون. لباسام را می‌پوشم. بی توجه به بقیه از اتاق می‌رم بیرون. همه خوابن. Ú†Ù‡ اهمیتی براشون داره Ú©Ù‡ من درد می‌کشم؟ Ú†Ù‡ اهمیتی داره Ú©Ù‡ اصلا من هستم؟ از جلوی نگهبانها رد میشم. با اینکه چشاشون بازه ولی اصلا من را نمیبینن. انگار خوابن. میرم بیرون. از سلولم رها شدم ولی هنوز توی زندونم. میخوام دوستم را ببینم. تنها کسی Ú©Ù‡ میتونه سر درد من را خوب بکنه. ولی الان Ú©Ù‡ نصÙÙ‡ شبه. چجوری بهش خبر بدم؟ بهش تلÙÙ† کنم؟ نه راه ØÙ„ خوبی نیست. Ùکر نکنم خوشش بیاد. باید یک میل بهش بزنم. میلهاش را هر روز ØµØ¨Ø Ù…ÛŒØ®ÙˆÙ†Ù‡. این را میدونم. ولی باید یه جوری تا ØµØ¨Ø Ø²Ù†Ø¯Ù‡ بمونم. آه. بازم این درد کشنده. بهش میل میزنم. میگم Ú©Ù‡ میخوام ببینمش. من توی پارکم. همون جای همیشگی. زود بیا. تو را به خدا زود بیا. بهت اØتیاج دارم. رÙت. الان Ùقط باید صبر کنم تا بخونتش. تا اون وقت چیکار کنم؟ شروع میکنم به قدم زدن. این درد من را ول نمیکنه. ولی کاریش نمیشه کرد. باید تا ØµØ¨Ø ØµØ¨Ø± کرد. چند Ù†Ùر از اونطر٠خیابون رد میشن. به نظر مست میان. متلکی میگن Ùˆ میرن. میرن تا بخوابن. اونا هم مثل همه. صدای قشنگی میشنوم. کسی داره Ù†ÛŒ میزنه. یک آهنگ غمناک. میشینم کنارش. چشماش بستست. ولي داره Ù†ÛŒ میزنه. نباید خواب باشه. سلام. .... . Ú¯Ùتم سلام. نه. جوابم را نمیده. نمیدونم اون خوابه یا من. اولین پرتوی نور خورشید به چشمم میخوره. داره ØµØ¨Ø Ù…ÛŒØ´Ù‡. برم سر قرار. هنوز سرم درد میکنه. ذره‌ای از دردش Ú©Ù… نشده. میشینم روی صندلی. همون صندلی همیشگی. یادآور خاطرات خوب. .... . از دور یک Ù†Ùر را میبینم. باید خودش باشه. اره. خودشه. ولی یه چیزی عادی نیست. نزدیکتر میاد. میخوام ببوسمش. سلام همیشگی. ولی چشماش. چشماش چرا این رنگین؟ قرمز؟ یا ... صورتی؟ چقدر این دو رنگ بهم نزدیکن. برم جلوتر؟ سرم دیگه درد نمیکنه. Ùرار میکنم. داد میزنم. میدوم. برمیگردم. همون زندون قدیمی. سرم دیگه درد نمیکنه. ولی قلبم به شدت درد میکنه. همه هنوز خوابن. کاش منم میتونستم بخوابم. چند بار تا Øالا سعی کردم. ولی نشده. این درد لعنتی Ú©ÛŒ من را ول میکنه؟
- سخت‌تر از سخت. نوشته: Ùرهاد پاکنژاد
...
او خداوند رØمان است
از او بخواه که از همه چیز آگاه است
Ú¯Ùتی Ú©Ù‡ ØاÙظ این همه رنگ Ùˆ خیال چیست
نقش غلط مبین Ú©Ù‡ همان Ù„ÙˆØ Ø³Ø§Ø¯Ù‡â€ŒØ§ÛŒÙ…
- قرآن٫ سوره Ùرقان٫ آیه ÛµÛ¹
- غزل شماره Û³Û¶Û´ ØاÙظ
She is a part of me now,
She’s the very heart of me now, so...
If you really love her, let her go.
- Chris De Burgh, If you really love her let her go
شب را به یاد بیاور
در هنگام گناه
در هنگام نیکی
Ú©Ù‡ موÙقیت Ùˆ شکست
به همین سادگی است
It's my life
It's now or never
I ain't gonna live forever
I just want to live while I'm alive
My heart is like an open highway
- Bon Jovi, It's my life
I'm no angel, but please don't think that I won't try and try
I'm no angel, but does that mean that I can't live my life
I'm no angel, but please don't think that I can't cry
I'm no angel, but does that mean that I won't fly
- Dido, I'm no angel
از این‌جا راه تقسیم می‌شد.
کدام یک به مقصد می‌رسید؟
بی هیچ راهنما. بی هیچ نقشه‌ای.تنها با یک کتاب راهنمای قدیمی.
اولی کتاب را برداشت. â€Ù‡Ø± Ú†Ù‡ هست این توست.“ نشست Ùˆ به خواندن مشغول شد.
دومی به عقب نگاه کرد. â€Ø´Ø§ÛŒØ¯ دیگر رهگذران راه را بشناسند.“ به کنار جاده رÙت Ùˆ به راه خیره شد.
سومی کوله‌بارش پرتر از بقیه به نظر می‌رسید. â€Ù‡ÛŒÚ†â€ŒÚ¯Ø§Ù‡ اینجا نبوده‌ام اما Ú†Ù‡ آشنا به نظر می‌رسد.“ بی توجه به دیگران راهی را برگزید Ùˆ رÙت.
چهارمی در Ù¾ÛŒ سومی روان شد. â€Øتما راه را می‌شناسد.“
آخری راهی را گرÙت Ùˆ رÙت. گویا بارها این مسیر را پیموده بود. â€Øرکت زندگی است. Øتی اگر راه را نمی‌شناسی توق٠مکن.“
اولی راه یاÙت اما دیر. پای در مسیر گذاشت. ولی مرگ از راه رسید Ùˆ مجالش نداد.
دومی نشست و هرگز بلند نشد. گویی هرگز راهنما را ندید.
سومی به شهر نقره‌ای رسید Ùˆ آنجا مقیم شد. â€Ù¾Ø³ آخرین مسیر به شهر طلایی می‌رسید. Øی٠که دیگر زمانی نمانده است.“ -
چهارمی توشه‌اش در بین راه به پایان رسید و تسلیم مرگ شد.
پنجمی به جهنم رسید Ùˆ از آن گذشت. در آتش غوطه‌ور شد Ùˆ از راه رها شد. â€Ú†Ù‡ شهر زیبائیست شهر طلایی.“
- روزها سپری می‌شدند. یکی بعد از دیگری. با شادی و خوشی. با آرامش.
نیاز به هیچ چیز نداشت. Øتی Ùکر کردن.
â€ØªÙ†Ù‡Ø§ اØمق‌ها ذهن خود را مشغول می‌کنند“.
- روزها همچنان می‌گذشتند. با شادی و خوشی. یکی بعد از دیگری. با آرامش.
تا اینکه روزگار سکه را چرخاند.
- روزها سپری می‌شدند. یکی بعد از دیگری. با درد و رنج. با سختی.
به همه چیز Ùˆ همه کس نیاز داشت. Øتی Ùکر. شبانه روز غرق در Ùکر.
â€ØªÙ†Ù‡Ø§ اØمق‌ها به هیچ چیز Ùکر نمی‌کنند“.
- روزها همچنان می‌گذشتند. با درد و رنج. یکی بعد از دیگری. با سختی.
تا اینکه این بار او سکه را چرخاند.
- روزها سپری می‌شدند. بی درد. بی رنج. با آرامش.
Ùقط به یک Ù†Ùر نیاز داشت.
â€ØªÙ†Ù‡Ø§ Ùکر به بی Ùکری ØÚ©Ù… می‌کند“.
چرا ماه گرد است؟
چون دایره همان آرامش است.
هنگامی که پنجره‌ای می‌گشاید
و مرا را در مقابل آن می‌نشاند
تا پی به سر برم
به کجا می‌توانم پناه برد
که مرا باز می‌دارد
Ùریبندگی Ùˆ دلبری نسیم
تباهی عمر٫بدترین کاری که یک انسان می‌تواند انجام دهد
تو باز خواهی گشت پاپیون٫ تو باز خواهی گشت
نقش یک پروانه روی سینه‌ام خالیست.
This is My first step writing a blog.
I don't know what should I write here, So Let me think!
I will back Soon!